پارت صد و سی و ششم

زمان ارسال : ۱۳۲ روز پیش

سرش را روی فرمان ماشین گذاشته‌بود.مقابل قنادی پارک کرده‌بود و منتظر بهار بود!مصطفی برایش یک خودرو تمام دودی آورده‌بود.خودرویی که تحت تعقیب پلیس نبود! سرش از درد داشت منفجر می‌شد.دلارا را دیده بود.حال دختر خوب بود اما امیرسام همچنان از دست خودش عصبانی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید